گر چشم سیاهش را از چشم صفا بینی


آهوی خطایی را در عین خطا بینی

اطوار تطاول را در طرهٔ او یابی


زنجیر محبت را بر گردن ما بینی

بر طرهٔ او بگذر تا مشک ختن یابی


در چهرهٔ او بنگر تا نور خدا بینی

در راه طلب بنشین چندان که خطر یابی


از کوی وفا بگذر چندان که جفا بینی

با هجر شکیبا شو تا وصل بدست آری


با درد تحمل کن تا فیض دوا بینی

شب گر ز غمش میری، چون نوبت صبح آید


اعجاز مسیحا را ز انفاس صبا بینی

آن حور بهشتی رو گر حلقه کند گیسو


مرغان بهشتی را در دام بلا بینی

مطرب سخنی سر کن زان لعل لب شیرین


تا شور حریفان را در بزم به پا بینی

افتد دلت ای ناصح چون سایه به دنبالش


گر سرو فروغی را سنبل به قفا بینی